می بینم
روزی را
که می چرخانی
مردمک چشمانت را
به جستجوی
من
می گیری
سراغ
کتابها را
خیره
چشمانت
در گوشه ای
لابه لای یاران باوفایم
به گّرد و خاکِ
غمی عمیق
روی دفتر چه ای قطور
می بینی
رّد باران های
گاه و بیگاه
شبانه ام را
در پاورقی هایش
هزار بار می خوانی
واژه هایش را
مزه می کنی
تلخی هایش را
با قلبت
و می گردانی
سر را
پوشانده مه
آینه ی نگاهت را
و در آن
دیده می شود
انعکاس
لبخندِ تلخی
از قاب عکس
کج شده ی
روی دیوار.....
مریم ابراهیمی