کجا بودم که از هرکوی و برزن من گذر کردم
نمیدیدم صفایش را
کجا بودم که هرلحظه نبودم من در اینجا
نفهمیدم تمامش را
بخواب ناز بودم یا نبودم را
نمیدانم نمیدانم
کمر بستم زهمت تا ببینم آنچه دارم من
درونم را
تا زخود بیرون شدم دنیا زمن ببرید و رفت
از پس هر برگ گل
میریزد از من یک درخت
من زخود بیرون شدم عطر اقاقی چون شدم
مست گشتم جوی آب
راهی شدم راحی شدم
عاقله مرد نی ام
از این و از آنان نی ام
من راه خود را میروم
زندان نی ام بندت نی ام
در مسیر زندگی هر لحظه را من میزی ام
مست و سرخوش میروم
چون من زمن ببریده ام
سید محمد صالح عاقل