ای فلک اکنون چرا گام شادی در بندست ،

ای فلک اکنون چرا گام شادی در بندست ،
بر چوب فلک.
گام شادی را رها کن ،یک نوبت بزن،
برغم کلک.
چندگاهی یأس را در بند کن،
بر پایش بزن چوب فلک.
غم که سوغاتش نبود امید،
قلب ها را کرد اسیر.
حال شادی را رها کن ،

روح ها را با نوای خوش صدا کن.
مدتی هم عیش و شادی راه قلب،
باشد مسیر.
گرچه پای یأس بسته ست ولیکن،
گام اهریمن.
در پس روح کسل ،
کرده پیوسته کمین......

معصومه داداش بهمنی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد