وقتی که دستهای غزل باز میشود
توصیفِ راه رفتنت آغاز میشود
مثل نسیمِ بی عجله بر تنِ گیاه
هر لحظه ی عبورِ تو اعجاز میشود
در بین اصطکاکِ تنِ بغض با گلو
ناخواسته صدای من آواز میشود
دمساز نیستی و فضای نفس کم است
تنها نه بازدم ، که دمم ساز میشود
رفتار نازکت همه جا مهربان ولی
از سمتِ من که میگذری ناز میشود
آنقدر کم به صحبت با من نشسته ای...
یک حرفِ بی صدای تو هم راز میشود
هر دفعه بعد یک غزل از راه میرسی
بی شک دوباره یک غزل آغاز میشود..
امیرثاقب بردبار