دلم برای سرودن گرفت و در دل خواب

دلم برای سرودن گرفت و در دل خواب
دمید در افق دیده ام گل مهتاب

شکست در رگ روحم غرور گردش شوق
گرفت بغض گلو راه بر تغزل ناب

ترانه های غمم در هزار و یکشب شعر
روان شدند به هر سوی شب شبیه شهاب


دلم گرفت و سحر دست ها برای دعا..
که ای خدای غزل های نادر و نایاب

بریز نرم به کام لبان تشنه ی من
ترانه های گوارا تر از ترنم آب

به دوستی به همان اتفاق ساده ی پاک،
که می زند به جهانِ درنگ، رنگ شتاب،

به عشق، آن هیجان دوباره زاده شدن
به مهر، مادر پیوندهای پر تب و تاب

در این گرانش دوّار مرگ گردابی
بیا و یونس دریای درد را دریاب.

غلامحسین درویشی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد