عجب صبری خدا دارد
اگر روزی برون افتد ز اسرار نهان ما
چه آتشها شود برپا، چه افسونها شود پیدا
یکی گرید به بیداری، یکی خندد به بیخوابی
یکی از دستِ خود سازد، یکی از بختِ خود فریاد
چه آرامان شود طوفان، چه طوفانها شود خاموش
چه صادقها شود مکار، چه مکاران شود معصوم
چه بالاها شود پایین، چه پایینها رود بالا
چه زنجیرها که بشکسته چه محکم میشود بندها
عجب صبری خدا دارد، که از رازش نمیگوید
چه خواهد شد اگر روزی زماها پرده بردارد؟
میلاد درویشیان