پیامبر من یک زن است
زنی که دو نوبت به دنیا آمد
ابتدا ، در لباس یک اشراف زاده
زیبا ، مغرور و باشکوه..
و دیگر بار، به بهانه ی عشقِ
جوانکی شوخ چشم؛
این بار ...سوخته دل،
ملامت کشیده، و انگشت نما...
پیامبر من یک زن است
بار ملامتِ تاریخ به دوش ،
انگشت نمایِ مردم کوی و برزن،
سنگسار شده از زخم زبان ها...
و این بار، دیگر آن اشراف زاده نبود
زنی جلا دیده از عشق
زنی سوخته جان از فراق
زنی که از خاکستر وجودش
سیمرغ زاده شد..
و خدایی که به تماشایِ عشق زلیخا ایستاد
و خدایی که به یک اندازه ،
خدای یوسف و خدای زلیخا بود..
و خدایی که نشانی دلهای شکسته را
می دانست..
و عاقبت، یوسف عزیز مصر شد؛
و زلیخا عزیز خدا...
زهرا سادات