گم نشد عشق تو
لا به لای قصهٔ قطورِ زندگی من
غنچه ای گشت شکوفنده بر درختِ بهارم
کوچه باغی شد پر از خلوتِ سایه ها
که قدمهایم را می خواند به خرامیدن
نهالی بود تنیده از تازگیِ شکوفه ها
در دنج بوستانِ نگاهم
چون خورشیدِ صبح بیرونم می کِشد از
پردهٔ سیاهِ شب و چون شب
می آرامد قلبم را
در پستویِ گرمِ خاطره هایش
جوان بودم دل سپردم به تو
تا نشکسته نگهش داری
برای مبادای دلشکستگیهایِ پیریم.....
علیزمان خانمحمدی