زیبای آغازین
آنقدر بارورند پاهایت
و نفسهایت سند
که بی معجزه تو هیچ گیاهی قدرت روییدن ندارد
مهربان اندیشههای باغبان
با تو شروع میکنم مشق بابا آب داد را
با هر بهار و پاییز بیدریغ
آفتابم روی خاک بودهای
من تمام الفبا را برایت ازبر خواندم
و تجزیه کردم زیبایی وسعتش را
عرض کردم گلدانها را هماندازه تمام زیباییهایت گلکاری کنند
باران را میآفرینی از قطره میکاری در مزرعهها
پنهان میکنی خستگیهایت را از باغچه
اختیارم را به تو میسپارم
تا هنگامه بیداری لالایی ات ...
مرتضی عباسی