دریا لمیده آرام

دریا لمیده آرام
بر شانه‌های شن
و آفتاب، تور طلایش را
بر یاسی کبود زمین پهن می‌کند

آرام و سازگار
در قاب پنجره‌ی صبح
لبخند شاد نسیم
بیدار می‌شود

روز از کرانه‌ی مشرق
آهسته سوی شهر سَرَک می‌کشد

از انحنای شرقی تالش
در جاده‌ای که سبزتر از چشم‌های توست،
خورشید
نرم و قدم زنان به سوی شهر گام می‌نهد
مردان تور و طناب
مردان مرد
با تورهای طول و طویل
با قایق ترانه و تکرار
به آب‌های آبی و ابری
دل می‌دهند.

خورشید
از لابلای گلّه ی خاکستری ابر
آغاز روز را
اعلام می‌کند.

من،
در قامت قدیم‌ترین مرد جنگلی
پای سیاهداران
در انتظار آمدنت
تاریخ خاطره‌ها را
در یاد بیقرار ورق میزنم،
جغرافیای عشق عطشناک را
نظّآره می‌کنم
و انتظار می‌کشم
تا از کناره ی کرگاب رود پیر
پیدا شوی.

دستی به سایبان
بالای چین جبین
با چشم‌های خیس
پروانه گونه دامنه را پرسه می‌زنم.

در کوچه‌ی طلوع طلایی
تنها،طلوع می‌کنی و رو به سوی کوه
یعنی به سوی عاشق بی‌تاب،
طیّ طریق می‌کنی و برفراز سر
فوج کبوتران سپید
پرواز می‌کنند.


تاریخ
زیباترین ترانه‌ی خود را
با گام‌های تو
در دفتر زمانه‌ی ما ثبت می‌کند
خط نگاه عاشق من آنگاه
با خط گام‌های تو ترکیب می‌شود.

من،
قد می‌کشم، بلندتر از تیلار
بالاتر از آق اولَر
بی‌تاب تر
از موج‌های خزر...

غلامحسین درویشی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد