مرا با من فروختی من نیستم

مرا با من فروختی من نیستم
دو چشمم دوختی من نیستم

صدایم کرده ای وقت اذان است
موذن را برهم ریختی من نیستم

به پای تک درختی سایه دادی
برایش دام اویختی من نیستم

گناهانم بخشیدای با نام مادر
کلام بر گوش بیاویختی من نیستم

به شوق تو سحر قامت به قامت
قیامت با قامت دوختی من نیستم

تو گفتی متصل می شود به دریا
مرا با آب حیوان درانوختی من نیستم

سحر چون وا نهم چشمان تو بینم
شب و روزم بهم سوختی من نیستم

سیاوش دریابار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد