مرا به محفل شعر و شعور دعوت کن
به لایه لایه ی عریانِ نوردعوت کن
بقدر کُفر شبانی که پایکت مالید
بخوان به عزّت و بالای طور دعوت کن
به تنگ آمده جان را گشایشی فرما
به دشت های وسیع عبور دعوت کن
خمیده قامت سرو از بلای طوفان را
به سرفرازی وقت غرور دعوت کن
ومن که سنگ شدم لابلای سختی ها
به جنس تُرد وزلال بلور دعوت کن
شکسته قامت دشمن به اتفاق آری
همیشه چند رفیقی جسور دعوت کن
به لحن حضرت داوود و گوشه ی ماهور
برای عرض خوشآمد زبور دعوت کن
مرا به بادو به آتش به خاک و به آبش
به چار عنصر پیوسته جور دعوت کن
حواس شعرمن اززخم تا شود لبریز
به جُلجُتای همیشه صبور دعوت کن
عباس جفره