همچو مجنون از غمت سر در گریبانم هنوز
داغ بر دل چهره گلگون و پریشانم هنوز
همچو مرغ با و پر بشکسته و دور از چمن
داغ یاری بر دل و از غم نصیبانم هنوز
پا کشیدی همچو اشک دیده از چشمان من
بی تو ای جان من اسیر شام هجرانم هنوز
بی تو ای آرام جان و قلب بی سامان من
همچنان آواره دشت و بیابانم هنوز
بهر آن پروانه از غم سراپا سوخته
در میان آتش دل شمع سوزانم هنوز
همچو جان از پیکرم رفتی و از داغ فراق
می چکد خون جگر از رخ به دامانم هنوز
خو گرفتم با غم و درد فراق یار خویش
یار پندارد که من در بند درمان هنوز
ناله ها دارم چو نی بی روی دلجویش (نسیم)
چرخ می لرزد ز دست آه و افغانم هنوز
اسدلله فرمینی