یکی مرد جنگی خانه اش را به زنش صلح کرد

یکی مرد جنگی خانه اش را به زنش صلح کرد
مردی که شلوارش دوتا شده بود کمرش هم دوتا شد
روبهی خروسک گرفته بود مرغان آسمان به خالش می گریستند
هر وقت شستم خبردار می شود چهار انگشت دیگرم تا کمر خم می شوند
ماری انگشت حسرت به دندان گزید به خودش آمد دید دست خودش نیست
تمام تخم مرغ هایش را در یک سبد می گذارد مرغی که به زایمان طبیعی اعتقاد دارد


حسین مقدسی نیا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد