پس چرا چیزی نمی گویی بگو جریان چه هست
من نمی دانم بگو در صورت امکان چه هست
تو بخواهی مار را از لانه بیرون می کشی
مشکل ما را نکردی ذره ای آسان..چه هست
خوب می خندی عزیزم خوب هم تا می کنی
پیش ما اما دریغ از.. یک لب خندان چه هست
من که اصلا خنده هایت را نمی بینم ولی
پیش تو اما عزیزم پسته رفسنجان چه هست
پس چرا اینگونه ای اصلا نمی فهمم بگو
ارتباط دست و پا با خنده و دندان چه هست
گاه می کوبی به نعل و گاه می کوبی به میخ
جان من دیگر بگو تکلیف ما الان چه هست
می کشی با دست و با پا بعد از آن پس می زنی
قصۀ این مهربانی شرح آن هجران چه هست
طعمه را می آوری نزدیک و پنهان می کنی
جان ما آمد به لب دیگر بگو تاوان چه هست
سادگی کردم تو از اول نمی دادی به من
دل نبستی بر دلم ای بی وفا کتمان چه هست
من تو را همواره در هر گونه حالی خواستم
در دلت شاید بخندی و بگویی جان چه هست
حس و احساس مرا ای کاش باور داشتی
تا که می کردم تو را یک روز و شب مهمان چه هست
سعید غمخوار