ما همه بیماریم

ما همه بیماریم
بیمارانی که هر جایی بروند
درمان نمی شوند
بیمارانی که علاجی ندارند

می گریند و می خوابند
صبح می شود و فرو رفته در تلخی

غم خوران به دنبال راهی برای
عادت به این غم ها


با زخم ها ناچار به ادامه دادن
صبح می شود و فرو رفته در تلخی

آسمان شان بی رنگ است
روزگارشان سیاه

به دنبال راهی برای فرار ،
صبح می شود و فرو رفته در تلخی

این صبح های سیاه تمامی ندارد
تلخی هایش انتهایی ندارد

شده ایم مردگان متحرک
که نه احساسی برای شان مانده و نه رنگی

روز و شب در دلهای مان آشفتگی ست
طوفان های مان همیشه به ویرانگری ست

رنگ ها از میان رفته و خاکستری مان مانده
دود و غبار آسمانمان را پوشانده

قلب ها خونین و
به مانند شیشه های شکسته

چشم ها گریان و
به مانند باران های پیوسته

باز هم
صبح می شود و فرو رفته ایم در تلخی
ناتوانیم در فهمِ این بیچارگی

چه بر روزمان آمد و چه شد
که شدیم به رنگ تمام غم های زمین

محمدعلی ایرانمنش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد