شاخی که بیرون می‌جهی از شور تاکستان ما

شاخی که بیرون می‌جهی از شور تاکستان ما
عیسی بن مریم می‌شوی در اولین فرمان ما

یلدای نور است و سخن، نوبت به نوبت می‌رسد
از مثنوی تا شمس حق، در جوهر رقصان ما

قانون باران را بدان، در گوش باران‌ها بخوان
از کشته‌ها روییده جان، در کوی و در میدان ما

بر شاخسار دور تو، انگور در انگور تو
ما متصل در سور تو، تو در پیِ پیمان ما

در سینه‌ی مشروح هم، این غم نمی‌گنجد ولی
از طور، نوری می‌رسد بر موسی عمران ما

چون گفت مولاناترین، با باغبان آخرین:
(گر برده‌ایم انگور تو، تو برده‌ای انبان ما،

(ای باغبان ای باغبان با ما چه در پیچیده‌ای؟)
آغاز جان ارزان تو ، این آخرین درمان ما

فریبا نوری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد