نشود فاش کنم درد نهان
نشود آه کشم آه و فغان
نشود از تو گله کرد خدا
نشود صبر بر این درد چرا
نشود گریه کنم از غم دل
نشود زار زنم از ته دل
نشود مُرد از این بار گران
نشود مُرد از این درد گران
نشود مرگ دربر گیرد مرا
نشود که خدا گیرد جان مرا
نشود گریزم از خنجر زبان
نشود که آورم حرف به زبان
نشود نشود هیچ بهتر نشود
نشود تا نمیرم درد کمتر نشود
نشود هیچ ماری، خوش ذات
نشود با محبت، بد خوش ذات
نشود مار و عقرب تعلیم داد
نشود ذات بدان را تغییر داد
نشود هیچ زمان خر سلطان
نشود خیر، عاقبتْ ذاتِ بدان
نشود به هرکسی گفت خواهر
نشود گفت به هر زنی هم مادر
نشود به هرنرینه ای برادر گفتن
نشود به هر سپید سری پدر گفتن
نشود نشود بهتر هر کسی بد شد
نشود فاش کنم این هم خاک شد
رویا جلیل توانا