آمدی وقتی که دیگر بی نهایت دیر شد
کودک نو پای قلبم درنبودت پیر شد
بعد تو من ماندم و جایت که دیگر پُر نشد
هرکه آمد جایِ تو از سردیم دلگیرشد
صورتت زیبا ولی در قلب تو مهری نبود
چشم من از هرچه زیباروی عالم سیرشد
ارتش چشمان تو دار و ندارم را رُبود
کاخ زیبای دلم با یک نگه تسخیر شد
کینه ای از تو ندارم خاطِرت آسوده باد
بی وفایی های تو بر گردن تقدیر شد
بهنازخدابنده لو