همچو مجنون از چه رو سر در گریبان میشوی

همچو مجنون از چه رو سر در گریبان میشوی
عاقبت با مهر او چون غنچه خندان میشوی

خود شکن تا قبله حاجات دلهایت کنند
کعبه دار از بوته خار مغیلان میشوی

سر فرود آور به نزدش تا برآری سر ز عرش
مستِ عطرِ شاخه های یاس رضوان میشوی

گر دلت گردد هزاران شاخ شاخ از تیغ غم
غم مخور چون شانه بر زلف پریشان میشوی

گر نظر سوی تو آرد عشق پنهان لحظه ای
رتبه ات گردد مَلک خورشید تابان میشوی

جوهر اشکی فشان آئینه ات را صاف کن
صاحب نور بصر از چشم گریان میشوی

با طلوع شمس او گردد نصیبم شاخ گل
از چه رو غافل ز دست و چشم جانان میشوی

گشته باز آغوش گرمش از دم صبح ازل
ای گریزان خسته و آخر پشیمان میشوی

گر شود کام تو از دشنام تلخی همچو زهر
با شکر خندی از او چون شکرستان میشوی

ترک جان سازی اگر اندر ره آب حیات
تشنگانِ عالمی را آب حـیـوان میشوی

گر شوی آگه ز سِرِّ نـقـطـه خـال سیه
همچو مد نـام او در نـقـطـه پنهان میشوی

کم نباشد رتبه کوچکدلی در عــرش حـق
کوچک است این خاتم اما زو سلیمان میشوی

گر بپوشانی تو چشمت را ز شیطان رجیم
جلوه گاه چشمه سار نور ایمان میشوی

گر بسوزانی ( نسیما )دامن عصیان خویش
در دو عالم حسرت چشم غزالان میشوی

اسدلله فرمینی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد