اگر تو با منی سبز است دنیا و خزانم نیست
تو باشی فصلها در مرز پاییزم نمیماند
تو لبخندت بهار تازهای بر روح من بخشید
که جز آن گرمی لبخند، آغازم نمیماند
به چشمم عشق تو مرز رسیدن را نشان داده
به غیر از این مسیر روشنم راهی نمیماند
نفس در شوق دیدارت تمام روز میسوزد
که بیچشمان تو دنیای من زیبا نمیماند
محسن اکبری نفس