آن شب گلی، دیدم،سری زیر گیوتین داشت
مانند یک چشمه که از دنیای غم،کین داشت
دنیا به روی شانه ی نامردمان می گشت
گویی که او هم ، از زمان، یک دل غمگین داشت
ناگه میان سیلی از چشمان ویرانگر
دیدم که او چشمان سبزی،ولی چرکین داشت
خواب از سر من می پرید و باز برمی گشت
ذهنم ولی در این هیاهو ...شکل چین چین داشت
نابودی از رخسار زردش ، شعله ور می شد
یادم نمی آید...ولی انگار....پوتین داشت
گفتم که دنیا را تکاندن کار هرکس نیست
او هم شبیه نوح یک ....فرزند بی دین داشت
خاکستر دردش تمام شهر را می خورد
در قلب خود دردی سراسر! سخت! سنگین داشت
او شانه هایش خانه ی آرامش من بود!!!
چون اسب آرامی که پشتش دایما زین داشت
نرجس نقابی