تماشای نگاهی محو
مرور شامگاهی چشم به راهی
چشمهایم میان مرور محو نگاهت
و باز تمنای پرسه های شبانه
کامی پر از یک جرعه موکا
تصور رنگ چشمهایت
باز هم موجهای دریا
تعادل ندارند
تو بمان
می روم
تا دورترین گوشه ی دنیایی که با تو ساخته ام
آنجا می مانم
بیا
اگر آمدی ترک بر ندارد !
بغضی که دور از تو ...
ما نحن فیه
برای دوری تو
به وسعت یک اتاق بود
مرتضی دوره گرد