یک زن خسته در این خانه دلگیر انگار
شده ناخواسته بر عشق تو زنجیر انگار
زن تنهای غریبی که پر از دلتنگیست
در فراقت شده بازیچه ی تقدیر انگار
باز خاموشی و او محو تماشای سکوت
لحظههایش شده با روح تو تسخیر انگار
در سرش هجمه ای از خاطره های تو هنوز
با خیال تو شده اشک سرازیر انگار
خانه ی خالی از تو چه به روزش آورد
زن شد از حادثه ی عشق زمینگیر انگار
مینا مدیر صانعی