به یاد چشم‌های تو لباسی تیره می‌پوشم

به یاد چشم‌های تو لباسی تیره می‌پوشم
بغل می‌گیرمت حتی نباشی هم در آغوشم

به تلخی می‌زند بی تو تمام لحظه‌های من
که واژه واژه دردم را شبیه زهر می‌نوشم

ببار ای آسمان بر دل هزاران داغ بر چشمم
تمام لحظه‌هایم را درون بغض می‌جوشم


هوا ی پنجره خیس و هوای چشم من ابری
شبیه فصل پاییزم که غم افتاده بر دوشم

صدای خاطرات ما درون خانه می‌پیچد
نگو دیگر نمی‌آیی، نکن هرگز فراموشم

مینا مدیر صانعی