ترنمهای باران بهاری
به وقت آرزو یکه سواری
به سینه هر نفس عطر گل سرخ
به گلخانه مرو همتا نداری گفتی
خشکیده گل و گلشن و گلزار محبت
افسانه شده مهر و وفا عشق و عطوفت
انسان دو پا را تو مخوان آدم و عاشق
آدم بودش خوبی و نیکی و فتوت
ای که داری از شرافت از نجابتها نشانی
زندگی را ساده کن با سادگی کن زندگانی
مکنتت باشد الهی، مهد تو همچون گلستان
در تمدن تو سرآمد به همه بیگانگانی
به یمن مقدمت درها همه باز
به یاد تو کنم روز خود آغاز
ز شعرهای قشنگ عاشقانه
زنم از بهر تو بر زخمه ساز
چه میگویی بدم این یک خیاله
به تو دل بستهام کندن محاله
به عشق و عاشقی رو کن که این عمر
چموشی ،چابکی ، تیزپا غزاله
فروغ قاسمی