خسته افسرده پریشانم ببین حال مرا

خسته افسرده پریشانم ببین حال مرا
با تو شد این خانه زندانم ببین حال مرا

سرنوشتی تلخ دارم تکیه گاهم بوده درد
مات و حیرانم نمی دانم کجا باید چه کرد

مونسم کنج اتاق و اشک مهمانم شده
روبرویم آینه مات است و حیرانم شده

من همان بودم که غم ها را نصیبم کرده‌ای
غرق در اوهام سنگین و عجیبم  کرده ای

من زنی بودم شکستم زیر آوار غمت
با همه بی مهری و با آن سکوت مبهمت

با نگاه سرد خود آتش به جانم می زدی
یا که جای بوسه مشتی بر دهانم می زدی

من زنی تنها رها در کوچه ی غم بوده ام
آتش صد آه در بغضی دمادم بوده ام

سهم من از تو فقط درد ودلی کوتاه بود
هرطرف رو می‌کنم در آینه صد آه بود

رد پای زخم های من اگر چه تازه است
قامتم در زیر بار غم ولی اندازه است

می روم امشب که دیگر ترک آغوشت کنم
در دلت عشقی نبود باید فراموشت کنم

می روم جبران کنم این اشتباه ساده را
تا که پس گیرم دل در زیر پا افتاده را

مینا مدیر صانعی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد