دو باره بر نور می بندد راه
ابر تیره ی اندوه
و روز چون همیشه در شتاب
مزن بر سمند زمان تازیانه را
ساعت کهنه ی شماطه دار!
راه بر نوازش مهمیز عقربه ها ببند
رهرو پرشتاب، یکه سوار
تازه به خلوت دیدارش رفته ام
طعنه زنان بر ایام هجر.
بودنش پایداری می خواهد
بیاسای دمی این بار
که پاشویه کند
نوازش انگشتان باران
تب تند آتش تمنا را
بمان در ایستایی
تا رویش بوته ی شکیبایی
بر کوره راه نگرانی هایم
تورج امیری