فصل پاییز من امسال بهاری شده است
غصه ، با پا قدم تو متواری شده است
چشم من محو تماشا و شکوفایی تو
مثل یک عکس یهویی ،چه شکاری شده است
نفست عطر بهاری به هوایم بخشید
عشق تو مرهم هر درد و خماری شده است
با نگاهت دل من بال گشود و پر زد
درد از این تن رنجور فراری شده است
بوم نقاشی بی رنگ و قلم موی ، دلم
با تو یک لوح پر از نقش و نگاری شده است
رضا بهادری