فصل پاییز من امسال بهاری شده است

فصل پاییز من امسال بهاری شده است
غصه ، با پا قدم تو متواری شده است
چشم من محو تماشا و شکوفایی تو
مثل یک عکس یهویی ،چه شکاری شده است
نفست عطر بهاری به هوایم بخشید
عشق تو مرهم هر درد و خماری شده است
با نگاهت دل من بال گشود و پر زد
درد از این تن رنجور فراری شده است
بوم نقاشی بی رنگ و قلم موی ، دلم
با تو یک لوح پر از نقش و نگاری شده است

رضا بهادری

تو را من کمی بیش از بیشتر دوست دارم

تو را من کمی بیش از بیشتر دوست دارم
به اندازه‌ی قصری از خشت زر دوست دارم

تو را مثل گنجشک شاد و غزل‌خوان
که در زیر باران شده غرق پر دوست دارم

تو را همچو خورشید، گرم و درخشان
به هر لحظه و هر نفس بی‌خبر دوست دارم


تو را مثل دریا که آرام و زیباست
به عمق دل و جان و دور از خطر دوست دارم

تو را بی‌ریا، ساده، پاک و صمیمی
ز آغاز هستی، به شام سفر دوست دارم

رضا بهادری