در من هزاران شاعر ست
که هر بار چشم هایت
یکی را در من
برای نوشتن انتخاب می کند
تو
چون نسیمی شبانه
در جنگل نفس های من می پیچی
و اینگونه من
با دوری ات حرف می زنم
تا دل تنهائی ام را
شاد کنم
پرویز صادقی
رفتنت
آنقدرها هم که فکر می کنی فاجعه نیست
من
مثل بیدهای مجنون
ایستاده می میرم
نزار قبانی
چشمت تفنگ است
و نگاهت
گلوله ایی
تو
قلبی را نشان رفته ایی
خطا حتی اگر کنی