به خود گفتم، بخوابم من در ایوان
ولی خوابم نبرد، از درد و درمان
نه آن دردی که مردم می کنند داد
نه آن درمان که فریاد است و بی داد
مکان را پر هیاهو دیدم آنجا
محال است، خواب و آرامش در آنجا
زِ هَر جا می روی عالم هیاهوست
چمن زیر پر و بال پرستوست
بیابان رفته و دیدم دو روباه
کنار لاشه ی، حیوان گم راه
به خود گفتم که آرامش درونست
همه آسودگی ها در وجود است
ابراهیم معززیان