در جست‌وجوی حقیقت، دل پر از سوال

در جست‌وجوی حقیقت، دل پر از سوال
چرا که هر جواب، خود شد کمال

زمان در گذر، همچو گردابی عمیق
ما همچنان شناور، در دل بی‌هوا

چه داریم و چه می‌خواهیم، جز خواب و خیال
به جز لحظه‌های اندوه، چه جز فاصله؟


آیا این جهان پر از رنگ و نور، حقیقت است؟
یا تنها سایه‌ای بر دل بی‌پناهی است؟

به هر قدم که می‌رویم، جا می‌مانیم
اما هنوز در پیِ چیزی بی‌صدا

دنیا در دستان ما مانند خاک است
دور می‌شود، اما از ما جدا نمی‌شود

چشم‌ها در پیِ دریا، دل‌ها در کویر
هر لحظه بر سراب می‌نگریم، نه به حقیقت

در پایانِ این سفر، جز بازگشت نیست
دستوراتِ زندگی، هیچ‌وقت قطع نمی‌شود دستور.

ابوالفضل دستوری