ما بسان چکاوک هایی ساده

ما بسان چکاوک هایی ساده
در هنگام پروازمان بر بام آسمان
در طلوع سحر گاهان
می خواندیم رازی را در دل
که باید نکته سنج بود
اگر نویسنده ایم
تنها محض نوشتن نباشد
آغاز میکنیم نکته سنجی را با سنجش حروف
بگردیم در تنظیم حروف
نگوییم بی حرف
بل اجازت دهیم
حرفهایی بهتر در بیشتر را
تا تنظیم کنیم سخنان نغز را
تا بنویسیم کتابتی هایی وزین را
در هنگامه رسایی حرف مان
نکته ها را دریابیم
نکته ای اگر درمقابل ماست
گوش به او فرا دهیم
تا با دوستان مان دریابیم راه صواب را
نکته های درشت را تحمل
ولی پریشانی اندیشه را ناتحمل
بی مسئولیتی و بی خیالی را فراموش
ناامیدی هم فراموش
بپذیریم ذهن های برتر را در نکته های برتر
بدانیم در سیر تکامل آدمی
همزمان با گزینش روشهایی برتر
نفی گذشته ها شایسته نیست
بل در جستجوی بهینه کردن روشهای نوین ایم
پخته تر شویم در نکته سنجی
با همگامی در تجمیع عقل و تجربه و صبرمان
مروج باشیم آشکارا
فزونی های بهتر در فکر برتر را.

احمد رضا رهنمون

خزان بود و هنگامه برگ ریزان

خزان بود و هنگامه برگ ریزان
در فکر و اندیشه ام بهار پویا بود
گذشت آن پویایی و رسید پاییزی دیگر
در اندیشه ای در غلیان
در این باد هنگامه خیز
تلاطم ها را متوجه
پس بودم بدنبال اندیشه ای کار ساز
در ترسیمی دیگر از خزان
در فکرم بهترین ترسیمها را نشان
ولی هنگامه ای بر پا کرد این باد خزان
در این نگرش تلاطمهای صعود مانند
اگر هیجانی بود بس بود
اگر تلاطمی بود از ناکس بود
وقتی رسیدم به خود
خودی دیگر نبود
صعودی بود در رویایی هیجانی
که ترسیمش دیگر خالی بود در خالی
پاره پاره شده بود این کاغذ زیبایی
غربتی بود همراهش
که می کاوید برگهای حقیقت را دوباره
میگفت در آوازی حقیقت گونه
کجایی ای عمر گرانمایه
کجایی ای زمان از دست رفته
کجایی ای چشمان گشوده
کجایی ای آهوی فداکار انسانی
کجایی ای صداها
درتنگنای ظلمانی حقیقتها
بشنو صدای نفسها را
که در سنگلاخی از هیجانی صعودی هنوز مانده
که جویای شوری است دیگر
حال نگاهی واضحتر
با واقع گرایی بیشتر
بدور از شعار
با شعوری بیشتر
و اینبار در شستن چشمهایمان دوباره
در نگاهی دیگر
بیاندیشیم
مقامی انسانی را
ریزشهای رحمت بارانی را

احمد رضا رهنمون