در گردنه بلا مببری و صدا نمی کنی
می بری به انتها و از خود جدا نمی کنی
آنقدر سخت گیری بر دوستان خود
که گردند رها , اما رها نمی کنی
دل دیده معجزه , برای او بس است
در آتش و دود و طوفان فنا نمیکنی
آنقدر خسته و ملول می شود دور خود
او را جدا زگردنه ی وفا نمی کنی
گفتند بزرگان که راه دور است و سخت
با اعمال کوچک ما , جا به جا نمی کنی
دردو بلا می کشدت در عالم دوست
ولی در خوبی شکایتی روا نمیکنی
ما گذشتیم از دیگران و دیگران ز ما
به جز از یاران عاشقتت نگاه نمی کنی
در شوق و همهمه ی طوفان اولیا
راه گر سهل گردد ندا نمی کنی
پرسیدم از این و آن و از همه
صبر راهیست که در آن جفا نمی کنی
امیر امری