وقتی تویی مسیحِ کلیسایِ چشمها
ناقوسِ غم بخواند از اقصایِ چشمها
دارم امیدِ رحمتِ الطافِ بینظیر
از امّتِ نگاهِ تو، غوغایِ چشمها
بی رغبتم به میکده و در پیِ شراب
باشم اسیرِ معبرِ سودایِ چشمها
خالی کنم خلاصه خیالِ دلِ ملول
گم میشوم میانِ تماشایِ چشمها
رسم است اگر غلامِ غمت گشته مهر و ماه
من نیز سائلم که فتوایِ چشمها
غیر از تو نیست اهلِ ملاقاتِ دیگری
غیر از تو نیست عاملِ املایِ چشمها
عالیجنابِ خاصِ بلاشک شهیدِ عشق
الحق تویی مسیحِ کلیسایِ چشمها
بهمنیار شهیدی