زمین دلگیر ز ادمهاست،ز آدمهای بی بنیاد
ز آنانی که بهر مسلکی بیگانه آند با عشق
ز آنانی که عشق را با سنگ تکفیر میکوبند
بجز راهی که خود دارند، دگر راهی نمیجویند
فضا افسرده از این نا مرادی هاست
نمانده نغمه عشقی و درگیر تعصب هاست
این چه آیین و چه قانونیست
این چه تدبیر و چه طاعونیست
من به این آیین و مسلک، که کس را از عشق باز دارد
منفور و محزونم
من از رنگو ریا این زمانه گشته ام خسته
سر تسلیم به هر مسلک نیاوردم فرود
نه بتوانم در این عرصه بمانم بوف کور
من هوای تازه از عشق میخواهم
هوایی مملو از شور و نشاط تازه میجویم
هوایی آبی، سرزمینی سبز میخواهم
من هنوز در پی مسلک عشق میگردم
جلیل ربانی
در گلزار خانه ما
دریغا دیریست
غنچه هایی هستنند
که نشکفته پرپر شده اند
در گلزار خانه ما
دیریست آسمانش کهربایی گشته
آفتابش هم خجل خود را پنهان کرده
در گلزار خانه ما
بلبلان کوچ کرده, و جغدان لانه کرده اند
و هنوز کودکانی چموش با تیر و کمان
بدنبال گنجشکان اند
آیا تو پیامی میدهی
تو ندای همصدایی میدهی
به صدای بلبلان گم شده
تو به این باغ که غرق خار شده
سرود زیستن دوبار را سر میدهی
جلیل ربانی