شبانِ غم‌بارِ دوری‌ات،

شبانِ غم‌بارِ دوری‌ات،
مقصدِ گم‌گشته‌ام کجاست؟
غمِ تو چون خنجری بر دل،
عقل و قرارِ دلم کجاست؟ای یارِ نازنین، گل‌تن،
با دست‌های نوازشگر،
آن نغمه‌ی سحرآمیزت،
در سینه‌ی شب‌زده کجاست؟چو کوه، سنگین و بی‌صدا،
در خویشتن مانده‌ام اسیر،
آن یارِ همیشگی، پناهم،
در این سیاهیِ سرد کجاست؟زخمی‌ام و خسته، ای غریب،
در شبِ تارم امید نیست،
مرهمِ زخمِ دل‌تنهایم،
آن نورِ تابنده‌ات کجاست؟ای گل‌رخِ بهارِ من،
با چشم‌های ترِ بارانی،
لبخندِ روشنگرِ جانم،
در این خزانِ غریب کجاست؟شب، بی‌کران و راه، تاریک،
تنها قدم می‌زنم به درد،
هم‌سفرِ بی‌صدای من،
آن سایه‌ی هم‌قدم کجاست؟تو ای گلِ سپیدِ برف‌ریخته،
در سرمای زمستانِ دل،
آغوشِ گرم و قرارِ تو،
آن مأمنِ جاودانه کجاست؟

حسین دوامی