نگار من،
در انعکاس نگاهت،
عشق قد میکشد،
چونان که خورشید،
در آغوش صبح،
سحرگاهان را بیدار میکند
خسرو امینی
بیمار عشقم و پی درمان خود بسی
رنج مسیر سخت تمنا کشیده ام
در این مسیر سخت و پر از درد تا کنون
صدها طبیب دلکش و طناز دیده ام
هر گاه جرعه ای طلبیدم ز تشنگی
تنها پیاله ای تهی از آب دیده ام
گویا که این متاع نخواهد دگر کسی
باری که من به دوش خود آنرا کشیده ام
بس تلخ باشد اینکه نفهمد کسی تو را
عمریست طعم تلخ جدایی چشیده ام
از پیر خرقه پوش سراغش گرفتم و
اندر جواب گفت که او را ندیده ام
باشد که این متاع زمانی طلب شود
از سوی دلبری که مر آنرا بدیده ام
گاهی به خود نهیب زنم آخرش که چه
گویا دگر به آخر دنیا رسیده ام
خسرو امینی