دل به دریا بزنم یا نزنم،

دل به دریا بزنم یا نزنم،
منُ یک ساحل لُخت
غرق در باور هیچ.

قایقی می بینم،
مرد تنها در دور،
دل به امواج خیالش داده.

شبهه ای شد در تُنگ
که کجا می رود او
پشت آفاق مگر جایی هست؟

چه امیدی دارد،
به پسا پرده ی بخت
پشت آن شیشه ی سخت.

کاش می شد که بگویم،
بنویسد وارون،
آب راکد شده است.

منتظر می مانم،
باز برگردد او،
و بگوید دیده،
که چه چیزی پیداست
پشت دیوار خیال،
جز نگاه داشتن زندگی ام.

سروش پیری زنده دل

بِبین مَن اَز کِنارِ تُو؛ دارَم رَد می شَم آهِستِه؛

بِبین مَن اَز کِنارِ تُو؛ دارَم رَد می شَم آهِستِه؛
فَقَط بِه مَن نَگُو اینُ؛ نَگُو اینُ دِلِت خواستِه.

دِلَم واسِه چِشات تَنگِه، می خوام این راهُ بَرگَردَم؛
تُو هَم چَند قَدَمی بَردار؛ یِه کَم کَمتَر بِشِه دَردَم.

نِمیشِه فِکر کُنَم سَردی؛ تُویِ چِشمات مِعلُومِه؛
بِبین وَقتی کِه حَرفی نیست؛ چِجوری تُو دِلَم خُونِه.

یِه چیزی رُو تَظاهُر کُن؛ بِگُو اَصلَا نِمی خوامِت؛
آخِه حَرف کِه زیاد داریم؛ چِرا سَردی؟ چِرا ساکِت؟

یِه جایی سَرنِوِشت اینِه؛ وَلی ماها کِه می تُونیم؛
میشِه عالی بِشِه دُنیا؛ وَلی مَغرُور می مُونیم.

بُرو چَند قَدَمی بَردار؛ بِه اِمتِحان می اَرزِه؛
بِبین حَق با مَنِه، آرِه؛ دارِه پاهات می لَرزِه.

کِنارِ هَم؛ هَر رُوزُ؛ بِدونِه حَتی یِک واژِه؛
بیا فَقَط سَلام کُنیم؛ فَقَط: سَلام؛ سَلام، باشِه؟

یِه کَم حَرفایِ مَعمُولی؛ بِگُو اِمرُوز کُجا بُودی؟
هَوا اِمشَب یِه کَم سَردِه؛ مُراقِبِ خُودِت بُودی؟


سروش پیری زنده دل

چَشم وا کَردَمُ دُنیا؛ هَمِه دَر رَنجُ عَذاب اَست.

چَشم وا کَردَمُ دُنیا؛ هَمِه دَر رَنجُ عَذاب اَست.
بَست با مَردُمِ عُقبی؛ کِه سُکوت؛ گَنجُ جَواب اَست.
هَست تا گَندمُ سُویا؛ کِه چَرا مَرگِ صَواب اَست.
رَست یا بَر دُمِ کُبری؟ کِه دُروغ رَنگُ لَعاب اَست.
خَصم می خواهمُ آیا؛ نَبُوَد آیَتِ شادی.
چِه سُخَن کِه را تَوان گُفت؟ نَبُوَت ساحَتِ هادی.
بِه گَمان مَبَر؛ کَمان گُفت؛ عَدُوَت عادَتِ عادی.
چِه زَمان؟ کَمَر اَمان گُفت؛ اَخُوَت؛ طاعَتِ طاعی.


سروش پیری زنده دل