عکس تو دیدم دلم را برد، اما ناکجا
من به دنیا آمدم از نو، ولی اینجا کجا؟
چشم تو دروزاهی دنیای دیگر، راهیام
کوله بار من محبت باشد و عشق و وفا
سعید دهباشیان
چشم تو گرداب و من، یک قایقِ تک سرنشین
من برای غرق گشتن در تو، کردم ترک زمین
چشم خود بستم که آلوده نگردد بر کسی
قلب من بینا شد و دیدم تو را در بیکسی
چاک راه عشق را پیدا کنم، نوشم ز آن
کنج لبهایت حکایت میکند آن را گمان
در شب زلفت مرا تنها، این عالم کجاست
از سر زلفت گرفتم، موی تو دست خداست
سعید دهباشیان
از عمق دلم گویم، گوشت تو بکن واتَر
تا عمق دلت ریزد، این قصهی غوغاگر
دست همگان کوتاه، تو مال منی دلبر
مجنون بشوم من تو، لیلی منی آخر
سعید دهباشیان
خودت را بند کن اما، نه در تابوت تنهایی
بباف بر قامتت شالی، نه اما شال رسوایی
سعید دهباشیان
من همان زاغ سیه بال غمم
که به هوای تو مرا نیست هوایی به سرم
اوج را تو اگر باشی، من میطلبم
جز به این، هیچ خیالی نپرد در سر من
زاغم و رو سیه و بال به آغشته سنگ
یاد تو، قلب مرا رنگ زده در پی رنگ
در قفس باشم و یاد تو دهد آرامم
تو نباشی هم عالم قفسیست در جانم
باصدایی که ندارم، همه دم میخوانم
که تو را دوست، تو را دوست، تویی جیرانم
سعید دهباشیان