من یار مهـربانـــــم از کیست بگـو تو جانم؟
شعرش کتـــــاب خوبه، شاعـــر کیـه؟ بدانم
عباس یمینی شریف، اَحسنت، درستــه جانم
...
صـد دانه یاقــــــــــوت، سروده ی کیست؟
آری درستــــــــــــــــــــــــــــه، از اوست:
از مصطفی رحمـــــــــــــــــــــــــاندوست
...
گلهـــــا آفتابگردانند، هست از کدام شاعـر؟
از قیصــــر امین پور؛ از ما شده خیلــی دور
بسیــــار دوست دارم، شعـــــرهای اینـجور
...
شعـر: آهای آهای پرنده، زودی بگــو به بنده
آری درستــه این شعر : باشد ز شعــــر بنده
هستـم بوکانی حیق، هستید شمـــا برنــده
...
سلیمان بوکانی حیق
زنانِ ما، زنِان ما، شمـع و چـــــــراغ خانه اند
عاشـق شوهــــران خود، برایشان دیوانه اند
برای بچه های خود، سنگ تموم، ها می ذارند
سند زدند به نامشان، اگرچه خود بی خانه اند
...
سلیمان بوکانی حیق
یک سبـد احساس، دارم بهر تو
روز و شب، خوابی ندارم بهر تو
گر خدا خواهد، رساند ما به هم
بس خیال و خواب دارم، بهر تو
...
سلیمان بوکانی حیق
گویند:(نخارد پشت من
جُز ناخن انگشت من)
جُز دشمنم، شاید که او
باشـد زمانی پشت من
...
چون دوست نیامدکار من
خصمـم بیـامد، کار من
مجبور شود که سرّ من
آری کنـد، حل دشمنم
...
آری به خصم خود که او
شاید که آید، روزی وی
گردد ز دوست بهتر برام
بهتــر ز دوستم کار من
...
سلیمان بوکانی حیق
برخی بی شغل هستند
برخی هم چند شغله
برخی از بی شغلی
شغل شان کولبری است
و کمرها همه خم
و دریغ ز شغل دگری
...
برخی از چند شغلی
نتوانند دهند، آن انجام
فرصت و تخصّصش را خواهد
که ندارند و درانجامش؛
سخت، درمانده اند
گشته اند، غرق همه
وز خجالت همه شرمنده و خیس
...
برخی در کولبری
جملگی خیس ز آن بار، که با خود دارند
و همه خیس عَرَق،
زیر لب زمزمه گویان؛
که خدایا کمکی
سلیمان بوکانی حیق