بالاخره تو
فقط مستاجر، همیشه محترم، قلبم بودی
من هم
دوباره آواز زندگی سر خواهم داد
اما
این بار در ضیافت صبحگاهی گنجشک ها
بعد اذان
برای
فردوس، نرگس و شمعدانی های داخل گلدان
برای
توله سگ های باوفا
برای
همان بچه گربه ی تنها،
سر به هوا و سرگردان
سید ادریس حسینی
تو قرمزی
نارنجی
زرد
بنفش
سبز و آبی
بقیه برای من
فقط سیاهند
سفیدند
و
خاکستری
سید ادریس حسینی
شاید دیوانه ها، همان هایی بودند
که در خیالتشان، به رویاهایشان رسیده اند
منم
هر روز با تو بیدار میشوم
به بازار می روم
سَرِکار می روم...
سیدادریس حسینی