دلا ساکت نشستی گیریه کردی

دلا ساکت نشستی گیریه کردی
چراغ سبز دل را پاره کردی

غبار آلود بودی در زمستان
بهاران را همیشه گریه کردی

امید یک بهار پر رنگ را
در آن گوشه گذاشتی گریه کردی

در آن دوران که خواستت شدنی بود
همه اوراق خود را پاره کردی

زبس این درد و رنج را دیده دیده
با این اشک های نالان چاره کردی

دانش اینجا مکان جنگ و صلح بود
چرا یک سو نشسته توبه کردی

مراد دل ترا زار و زبون کرد
از اول عاشقی را بهانه کردی

کجا بودی در آن دوران پر فیض
که باقی عمر خود را هدیه کردی

گران قیمت ترین مروارید ها
همان اشکی که آندم تحفه کردی

خمار دیدن آن دیده هایت
که آخر کار ما را نیمه کردی


عبدالصبور دانش