قلبِ من شکست

قلبِ من شکست
ولی
شیشه‌خورده
از او بود...
دلِ من سوخت
اما
هیزم از او بود...
امروز و هر روز
خاکسترم را
نه به نسیم
به طوفان بسپارید
تا شاید
وقتی دیگر
جایی دیگر
سینه‌ای دیگر
در آغوش کشد
دلِ شکسته و سوخته‌ام را...


عبدالمجید حیاتی

روز تولد گنجشککی

روز تولد گنجشککی
قفسکی کادو دادند.
گنجشکک بی زبان
به عشق پرواز
دِق کرد و مُرد.


عبدالمجید حیاتی

بازارِ طالع‌بینی کساد است

بازارِ طالع‌بینی کساد است
وقتی دیگر
ستاره‌ای چشمک نمی‌زند.


عبدالمجید حیاتی

دوش باز عالمِ خوابم میهمانی را میزبان شد!

دوش باز
عالمِ خوابم
میهمانی را
میزبان شد!
آشنا بود
به محله‌ی خلوتِ دلم.
سر از پنجره بیرون آوردند
نامحرمانِ خوابرو.
از سرم پرید
خواب رویایی.
و از کوچه‌ام رفت
دلِ دریایی.
تا شبی دیگر
ضیافتی دیگر
و میهمانی دیگر
می مانم بیدار
تا نشود باز
پنجره‌ای دیگر
و نشود پیدا
نامحرمی دیگر.


عبدالمجید حیاتی

پروانه پروا ندارد

پروانه
پروا ندارد
از پریدن.
اما افسوس
که عمرِ پروازش
به کوتاهیِ یک نفس است
و به بلندای یک آه.
من همان آهم
که بی‌نفس
پر می‌کشد.

عبدالمجید حیاتی