تو که جنبه ی داشته ها رو داری

تو که
جنبه ی داشته ها رو داری
جنبه ی نداشته ها رو هم
داشته باش!


عبدالمجید حیاتی

دیرزمانی است

دیرزمانی است
که صداقت
از ترسِ خنده‌ها
در کنجِ خلوتِ خانه
مخفی است.


عبدالمجید حیاتی

لوکوموتیو‌ران نابینا

لوکوموتیو‌ران نابینا
واگن فرسوده ی زندگی را
روی ریل های درهمِ سرنوشت
می لغزاند.
در مسیرِ نامعلوم او
چراغ‌های سبز و قرمز
دیگر رنگی ندارد!
سوزنبان ناشنوا
فانوسِ بی نفت و بی فتیله‌ی شب را
در هوای مه‌آلود غربت و بیگانگی
می چرخاند.
در نگاه مبهم او
صداهای بوق و ترمز
دیگر معنا ندارد.
مسافر بی صدا
بلیط باطل شده و بی بها را
در جیبِ روحِ نفرین شده اش
می‌فشارد.
در دنیای ناشناخته ی او
سکوت و فریاد
دیگر جایی ندارد.
سوار سیاهپوش مرگ
اسب تند و تیز فرمانش را
بر فراز دره‌ی قطار آرزوها
می تازاند.
در آسمان پهناور اما کوچک او
عاصی و بیگناه
دیگر فرقی ندارد.

در روزگاری که
شبش می تازاند
غربت زندگی‌اش می لغزاند
دنیای باطلش می فشارد
و فرمان آسمانش می چرخاند
چراغ سبز و قرمز
معنایی ندارد.
صدای بوق و ترمز
رنگی ندارد.
سکوت و فریاد
فرقی ندارد.
و عاصی و بیگناه
جایی ندارد!


عبدالمجید حیاتی

در یک شبِ طولانی

در یک شبِ طولانی
آبِ مرواریدِ چشم‌هایم را
فروختم به اقیانوس خشکِ دنیا
به بهای همیشه دیدنت!
اگر بگویم آن شب
از دوری‌ات
خون گریه کردم
دروغ نگفتم!

عبدالمجید حیاتی

دنیای حقیقی

آنقدر در دنیای حقیقی
گم کردیم یکدیگر را
تا دنیای مجازی
پیدایمان کرد!
آنقدر در دنیای مجازی
سیر کردیم یکدیگر را
تا دنیای حقیقی
گممان کرد!
و امروز
حقیقتِ حقیقی
چیزی نیست
جز مُجازِ مَجازی...!

عبدالمجیدحیاتی