تا سفرهایم به دنیای درون آغاز شد

تا سفرهایم به دنیای درون آغاز شد
راه سبزی در زمستان وجودم باز شد

گام هایی را که با تردید برمی داشتم
رفته رفته تند و بی پروا, پر پرواز شد

در هوای مهربان آسمان, پرواز من
رقص نرمی روی نت های نوای ساز شد


نغمه ها و سازها مانند نور آفتاب
برف و یخ را از تنم برد و بهار آغاز شد

هر سفر با خود کمی سوغات هم آورده ام
واژه هایی را که هر یک عامل اعجاز شد

عظیمه ایرانپور