عادت ندارم شعر خالی بر ورق ریزم

عادت ندارم شعر خالی بر ورق ریزم
باید تمام شوق را در آن برانگیزم
باید کنار مهربانی، عاطفه، ایثار
غوغا شوم بیتی پر از آرایه برخیزم
من قصد دارم کوشش بی حد انسان را
در مطلعی رندانه با احساس آمیزم
باید برای نسل ها در قالب خورشید
از مهر بنویسم ولی بی رنگ پاییزم
اینجا غزل، اعجاز یک اسطوره می گیرد

باور کن این منظومه اغراق آمیزم
من دوست دارم از تو گویم از تو ای خوبم
با آنکه پیش قامتت همواره ناچیزم
استاد خوبم، من زبانم بند می آید
وقتی به پای درس تو از شوق لبریزم

عظیمه صباغ نیا