عشقم تو اگر به باد دادی بس است
با یک کلمه جواب دادی بس است
در خواب خوشم کنار تو خواهم بود
یک بوسه اگر به خواب دادی بس است
علیرضا ایمانی فر
آنگاه
قبل از سکوت
حسبی الله، و امسکت
حقا که سزاوارت نبود
بگویی:وای بر من
در میان قبیله ای آشنا
و چه غریب
دلاور تنها
در میان قبیله ای آشنا
و چه توصیفی
نهفته در
احلی من العسل
در میان قبیله ای آشنا
و در آسمان
جایی همین حوالی
خورشید
سایه می افکند
برای ماه
که شاید
زمین خجل شود
از بار امانتی که
به دوش می کشد...
علیرضا ایمانی فر
از جنوب
صدای گریه میآید
نمیتوانم
نقشه را عوض کنم
لبخند میکشم برای تو
علیرضا ایمانی فر
عشقم
در حد آرزوهای محال بود
در انقلاب تابستانی
مرام کوی تو
فقط هندوانه قرمز است!
علیرضا ایمانی فر
به زیباییات نناز
در دشت زیبایی
آفت مزرعهای
پیلهات
لباس تن!
علیرضا ایمانی فر