ای فجر صادق باش، شب غم دارد انگار

ای فجر صادق باش، شب غم دارد انگار
خورشید هم چون ماه ماتم دارد انگار

از چاه دیگر در نمی آید صدایی
خشکیده وجدانش، فقط نم دارد انگار

می بارد اشک از سفره ی طفل یتیمان
کوفه برای کعبه زمزم دارد انگار

از روز داغ کوچه حیدرداشت میسوخت
زخم علی اینبار مرهم دارد انگار

وقتش رسیده باز برگردد کنارش
آیات کوثر یک علی کم دارد انگار


علی احمدپور